«ایالت آزاد جونز» فیلمی به کارگردانی «گری روس» و با بازی فوق العاده زیبای «متیو مک کانهی» محصول سال 2016 است.  نقد این فیلم را به سینمادوستان، به ویژه علاقمندان به ژانرهای درام،جنگی، تاریخی تقدیم می‌کنم.

«ایالت آزاد جونز» به کارگردانی «گری روس»، بر اساس یکی از جذاب‌ترین داستان‌های واقعی درباره‌ی جنگ داخلی ساخته‌ شده‌‌ است. این فیلم بیانگر شورشی است برعلیه پیمانی که ۱۲ ایالت جنوبی را از ایالات متحده جدا می‌کرد، به سرکردگی یک کشاورز عصبانی به نام «نیوتن نایت»؛ کسی که ارتش او را سفیدپوست‌های فقیر و بردگان فراری که از جنوبی‌های می‌سی‌سی‌پی هستند، تشکیل می‌دهند و ساکنان سرزمینی هستند که شامل منطقه‌ای مستقل و وفادار به ایالات متحده به نام «جونز» است. هرچقدر این اپیزود کوتاه معروف، به طور ذاتی شگفت‌انگیز و قدرتمند است، اما به خوبی در فیلم غیرقابل درک «روس»، به خدمت گرفته نشده است، فیلمی که به تلف کردنِ اجرای فوق العاده‌ی «متیو مک کانهی» (matthewmcconaughey)  و سایر بازی‌های قوی، ختم می‌شود.

فیلم با یادآوری سوزاننده‌ای از وحشتِ تنها جنگی که در خاک آمریکا اتفاق افتاد آغاز می‌شود. ما در میدان جنگ و همراه با خطوط مستقیم سربازان متفق، قرار داریم؛ چنانکه آنان در حال پیشروی به سوی دشمن هستند و با گلوله‌های آتشی روبرو می‌شوند که آن‌ها را یکی پس از دیگری بر زمین می‌اندازد.

یک مامور، زخمی‌ها را به منطقه‌ی درمانی می‌برد، نایت (مک کانهی) منظره‌ای از خون و تقلای جان کندنی را می‌بیند که محصول جنگ است؛ او قبلا با دیدن این مصیبت‌ها، از جنگ بیزار شده‌است، همچنین به خاطر وضع قانون جدید معافیت از خدمتِ مردانی که بیش از بیست برده دارند، بسیار عصبانی است؛ چنانکه یکی از پیروان ناراضی او می‌گوید: «این جنگِ مردان ثروتمند است اما نبردِ مردان فقیر است.»

زمانی که یک نوجوان به جنگ می‌رود و خیلی زود کشته می‌شود، نایت برای یافتن منزلگاه پسر، از مقرش جدا می‌شود و خود را در خطر دستگیری و اعدام می‌اندازد. در زمین خانگی، او میان مردم است؛ مردمی که قربانی قانون مالیات متفقین شده است، قانونی که به ارتش جنوب اجازه‌ی مصادره‌ی کالاها و غذاها و چهارپایانِ غیرنظامیانی را می‌دهد که در نتیجه‌ی این قوانین، اغلب گرسنه و بینوا مانده‌اند.

او همچنین همسر خود سرنا (keri russell) را می‌یابد که به پرستاری از پسر مریضشان مشغول است. هیچ دکتری در دسترس نیست؛ اما یک برده‌ی زن از مزرعه‌ی مجاور، بنام «راشل» داروی گیاهی به او می‌دهد که تب او را افزایش می‌دهد. اتفاقا، نایت ناتوان در مخفی شدن در خانه، به سمت مرداب فرار می‌کند؛ جایی که به گروه کوچکی از بردگان فراری در منطقه‌ای محاصره شده و غیرقابل نفوذ، می‌پیوندد. به زودی این خارجی ها، هم سیاه و هم سفید، به وسیله‌ی دیگران به گروه ملحق می‌شوند. اگرچه فیلم نشان می‌دهد که نژادپرستی، این جامعه‌ی موقت را آشفته می‌سازد اما سکانس‌های متعددی نشان دهنده‌ی روح اتحاد میان آن‌هاست.

در حالیکه در داستان اصلی نقاط جذاب دراماتیک وجود دارد، فیلمنامه‌ی «روس» به گونه‌ای آهسته پیش می‌رود؛ طوری که یک ساعت کامل طول می‌کشد تا اکشن واقعی فیلم آغاز بشود و زمانی اتفاق می‌افتد که به مامور متفقین، هشدار داده می‌شود که نایت مرتد شده، رهبری را به عهده گرفته و سربازان را برای معامله با متفقین می‌فرستد. اما نایت و همراهانش تجهیزات جنگی خود را جمع کرده‌اند و آماده‌ی مبارزه هستند. آنان می‌جنگند و پیروز می‌شوند و این پیروزی را ادامه می‌دهند. حتی یک حمله‌ی غافلگیر‌کننده روی نیروی متفقین در مراسم تشییع جنازه انجام می‌دهند؛ جایی که نایت فرمانده‌ی یاغی آنان را تعقیب کرده و او را می‌کشد. (نقشی که به زیبایی توسط «توماس فرانسیس مورفی» بازی شده است.)

پس از عملیات غافلگیر‌کننده در تشییع جنازه بود که مردان «نایت»، بر آن می‌شوند که چندین ایالت را تصرف کنند و پس از دفع نیروهای متفقین که برای تسلیم شدن آن‌ها گماشته شده بودند، ایالت آزاد جونز را روی پرچم و علاماتشان علنی می‌کنند.

نزدیک به پایان جنگ است، اما به‌دلایلی که توضیح داده نشده، ژنرال شرمان حمایت خود را از آنان کم می‌کند؛ در نتیجه دور‌ه‌ی دولت خودمختار، تا فروپاشی متفقین و اتحاد مجدد ایالت‌ها طول می‌کشد، که یک پایان خوب برای داستان می‌ساخت؛ اما این چیزی نیست که در اینجا اتفاق می‌افتد، اگر یک ساعت آغازین فیلم به شکل غیرضروری آرام و ادامه‌دار است، اما نیم ساعت آخرش صحنه‌های سرهم شده‌ی واکاوی نشده‌ای است که به نظر می‌رسد اینگونه است تا ثابت کند دوره‌ی بازسازی (دوره‌ی پس از جنگ‌های داخلی)، کشش بزرگتری نسبت به جنگ داشته است.

ابتدا، یاغیان جریمه‌ی محلی را می‌پسندیدند که ضمانتی بر وفاداری مالک بر ایالت بود؛ اینگونه که ذخایر آنان را تصرف کند و به سرعت به سمتی رفت که سیاهان آزادشده را هم به نحوی مشمول قوانین بردگی جدیدی قراردهد. حتی چنانکه «کو کلاس کلن»، برای جلوگیری از رای دادن آنان، برمی‌خیزد. نیوتن دوستان سیاهش را برای مقابله با اینچنین حرکت‌ها، متحد می‌کند و در همین حال با همسرانش به نام‌های سرنا و راشل، کسانی که از آن‌ها چندین بچه دارد، زندگی می‌کند. اگرچه فیلم این موضوع را نشان نمی‌دهد، سبک زندگی غیرمتعارف نایت، آنان را برای هردوی سیاهان و سفیدها مطرود می‌کنند.

برای اطمینان باید گفت که در اینجا تاریخ ارزشمندی وجود دارد، اما بعضی جاهایش کسالت بار و بعضی جاهایش محل شک است. در فیلم تیتری هست که به ما می‌گوید در سال‌های ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۶ نیروهای فدرال حتی با وجود فعالیت‌های کلن، از می‌سی‌سی‌پی خارج شده بودند. در واقعیت «کلن» بخاطر فعالیت‌های دولت فدرال در سال های نزدیک ۱۸۷۰ به طور موثری سرکوب شده بود. فیلم به گونه‌ای است که انگار داستان آن بدون هیچ نمایش قابل تمییز یا نقطه‌ی ریشه‌ای پخته شده است.

اگرچه نوشته‌ی او، اشتباهات بزرگ و کوچک دارد، اما روس هنوز روی زمین محکمی برای ارائه‌ی یک کار خوب ایستاده است. موهای بلند و ریش، از مک کانهی، یک مرد سرشار از آتش عدلخواهی و همچنین اندیشمند می‌سازد. راسل به شخصیت سرنا، پارامتر سرسختی را می‌دهد؛ در حالیکه «گوگو امبتا راو»، به شخصیت راشل هر دو صفت تزلزل کامل و وقار را می بخشد. دیگر اجراهای خوب این فیلم مربوط می‌شود به بیل تانگرادی در نقش ال.تی باربور و همچنین ماهرشالا علی به عنوان موسس واشینگتن؛ کسی که برده بوده و پس از جنگ تبدیل به یک فعال سیاسی می‌شود.